دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
راه آسمان باز است ،
پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند. ..
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
راه آسمان باز است ،
پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند. ..
ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ !
ﻭﻟﯽ ....
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯿﺴﺖ،
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؛
ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:
ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ....
در سـکـوتـم حـرفـهای نـگـفـتـه ام را
در لـبـخـنـدم غــصـه هـایــم را
دل مــن چـه خــردسـال اسـت
سـاده مـی نـگــرد ...
سـاده مـی خــنـدد ...
سـاده می پـوشـد ...
دل من
از تـبـار دیـوارهـای کـاهـگـلــی اسـت
سـاده مـی افــتــد...
سـاده مـی شـکـنـد ...
سـاده مـی مــیــرد...
راز اینكه انسان را دوست بدارند، این است كه او دوست بدارد.
خـــــدانـگهــــــدار
وقتی که تو نیستی
من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را
گریه می کنم
فنجانی قهوه در سایه های پسین،
عاشق شدن در دی ماه
مردن به وقتِ شهریور
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لای لای مادرانه تو را می طلبند
خـــــدانـگهــــــدار
رفاقت یعنی این
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.
وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.
سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....
می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.
خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم!بدون پیش شرطهمین و بس . . .
سخت نیست پیشش باشی و بدونی که هیچوقت و تحت هیچ شرایطی بهش نمیرستی؟؟؟
این بدترین درد دنیاس
دو چیز شما را تعریف میکند:
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید ؛
و نحوه رفتارتان، وقتی همه چیز دارید
ویرایش توسط mahsa42 : 06-03-2014 در ساعت 12:11 PM
ماهیان شهر ما از کوسه هم وحشے ترند
بره هاے این حوالے گرگ را هم مے درند
خنجرے بر قلب بیمارم زدند
بی گناه بود ولے دارم زدنـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ــد
ماهي ها چه قدر اشتباه مي كنند ؛
قلاب علامت كدام سؤال است كه به آن پاسخ ميدهند ؟
آزمون زندگي ما پر از قلابهايي است كه وقتي اسير طعمه اش مي شويم، تازه مي فهميم ماهي ها بي تقصيرند !
حسد ، كينه ، خشم ، لذت ، غرور، انزجار، انتقام ، ترس ، شهوت ...
خداوندا دانشي عطا فرما تا از كنار اين قلابها بگذرم كه شايد دگر فرصتي براي برگشتن به پاكي دريا نباشد
تقدیم به دوست مجازی.....
· اسمش را میگذاریم؛ دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
.
.
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند
...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش
.
.
نگرانش میشوم
دلتنگش میشوم
.
.
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست
.
.
هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد
ازکوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد. بهم گفت برای عبور باید از داخل منرد بشی . روی در نوشته بود عذاب بعدی . با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم .به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه . بهتنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدممن نشی زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم . از همه و همه کهگذشتم به تو رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که توامتحان بشی گفتم خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی؟ چرا عذاب ؟ چرا غم ؟ چرا چرا چرا چرا .................درجواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی.
همۀ دلخوشیمون اینه که ......
بیام و به عکس پروفایلت ، حتی اگه عکس خودت نباشه یه چند لحظه نگــــــــــــاه کنم
و آروم توی دلم بگــــــــــم :
خیلـــــــــــــــــــی دوســـت دارم دیوونه
انگار همه خستگیای دنیا با دیدن عکست از تنم بیرون میره
چه دلخوشی ای داده به ما این دنیای مجازی!
فضای مجــــــــــــــــازی اسمش فضـــای مجـــازی ست !
یعنی صورتهـــا را نمی تـــوان اینجـــا دید !
اما بسیـــاری سیرتهـــای
واقعـــی شـــان رافقط اینجـــا نشـــان میدهند . . .
ویرایش توسط farimah : 06-03-2014 در ساعت 01:03 PM
وقتی "مجازی" دل بستی!
مجازی وابسته شدی!
و "مجازی" عاشق شدی ...
منتظر روزی باش که
"واقعی" دل بکنی!
"واقعی" بُـغض کنی!
و "واقعی" تنها بمونی
لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ...
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند ...
سگها هم هیچگاه صاحبان فقیرشان را ترک نمیکنند ...
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید ...
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید ،
آن را زیبا هم خواهید یافت ...
زیرا " حس زیبا دیدن " همان عشق است ... !
من به دُخـتـر وجودم افتخار می کنم
من یک دُخـتـرم ...
نه جنس دوم...
نه یک موجود تابع...
نه یک ضعیفه ...
نه یک تابلوی نقاشی شده،
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،
نه یک دستگاه جوجه کشی...
من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !
ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!
ـمن آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم
قرمز، زرد، نارنجی ...
قرمز .زرد نارنجی رنگ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ غغغغغغغغغغغغغ
ای داد از دسته شمااااااااا
من به دُخـتـر وجودم افتخار می کنم
من یک دُخـتـرم ...
نه جنس دوم...
نه یک موجود تابع...
نه یک ضعیفه ...
نه یک تابلوی نقاشی شده،
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،
نه یک دستگاه جوجه کشی...
من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !
ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!
ـمن آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم
قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم گاهی غلیظ
می رقصم- گاه آرام ، گاه تند،
می خندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر...
تازه این کاملش بود من نصفشو گذاشتم
آرایش غلیظ را میپسندیم ...
راستی رقص تند شما چطوره ؟؟؟ یعنی یدفعه جو میگرتون ؟؟؟؟
بــاران ،بــا آنكه زاده ابــری سیــاه و دلتنگـــ هستی امــا چـه باطراوتــــ و روح انگیــزی
با دیدنتـــ فهمیــدم می تـوانــد از دل سیــاهی، سفیـدی نیــز طلـوع كنـد،همـانطور كـه از شبـــ ، روز زاده می شود
پس ایمــان دارم :از دل این دلتنگی هــای امروزمـــ
نظــاره گــر فــردایی روشن خواهـــم بــود !
قدرت خدارو ببین!! …اگه توو اینترنت باشی توانایی اینو داری که بدون احساس خواب آلودگی تا صبح بیدار باشی.. حالا کافیه ساعت۱۰صبح از خواب بیدار شی ساعت ۱۱ کتاب بگیری دست چنان پلکات سنگین میشه که انگار ۲ شبانه روزهنخوابیدی
امروز رکورد درس خوندنو شکستم… ۵ ساعت شامل:۱ ساعت با خودکار بازی کردم و نحوه ساختنشو هم یاد گرفتم!!۱ ساعت هم به گل های فرش خیره شدم و به ظرافتش پی بردم۱ ساعت با مورچه کنار کتاب درد و دل کردم!!۲ ساعت هم به جلد کتاب و عکس هاش نگاه کردم تا مفهومشو در یابم!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)